دوباره تنهایی ام به وجــــد می آید

304846_395953253804376_1129173899_n

 

 

خودم را که در چشم هایت به جـــــــــــا نمی آورم
دوباره
تنهایی ام به وجــــد می آید..
کز می کنم
در دفتری که هنوز هم انگشت به دهــان شعرهای شاخدار توست…
می نشینم…
و از معصومیت خاطرات نداشته ات دفاع می کنم…

که من
استمرار عاشقانه هایی هستم
که هـــــــرگز
سر به ابتذال واقعیت فرو نمی آورند

وقتی
آغوش های نا مــــاندگار این حوالی
به قدر یک جرعه از تنهایی های من…،
رسمیت ندارند…

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

می دانی… !
من تنها به قدر تنـــــ هایی خودم، حرف برای گفتن دارم…

 

 

************************************

پی نوشت:

ﻧـــــﻪ . . !
ﺍﻟــﺂﻥ ﻧــــﻪ . . !
ﻓﻌﻼً ﺩﻭﺭﺕ ﺷﻠﻮﻏــــﻪ
ﺗﻨـﻬــﺂﺕ ﮐﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨـــﺪ، ﯾــﺂﺩ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺍﻓﺘــﯽ …

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

1 یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *