تنهاییم را با تو قسمت میکنم، سهم کمی نیست

 

رنگ سال گذشته را دارد همه لحظه های امسالم
۳۶۵ حسرت را همچنان میکشم به دنبالم
قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمیگنجم
بیوه ام در جهان نما چشمی که به تکرار میکشد فالم
یک نفر از غبار میآید مژده تازه تو تکراری است
یک نفر از غبار آمد و زد زخمهای همیشه بر بالم
باز در جمع تازه ازداد حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمیدانم از چه میخندم هم نمیدانم از چه مینالم
راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشاییست
به غریبی قسم نمیدانم چه بگویم جز اینکه خوشحالم
دوستانی عمیق آمدند . چهره هایی که غرقشان شدم
میوه های رسیده ای که هنوز من به باغ کمالشان کالم
چندیست شعرهایم را جز برای خودم نمیخوانم
شاید از بس صدایشان زده ام
دوست دارند دوستان . لالم
تنهاییم را با تو قسمت میکنم . سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من . عالمی نیست
غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را بر سفره رنگین خود بنشانمت . بنشین . غمی نیست…
حوای من . بر من مگیر این خودستایی را که بی شک تنها تر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه . فقط یک لحظه خوب من بیاندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل با باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم . شبنمی نیست
شاید به زخم من که میپوشم ز چشم شهر آنرا
در دستهای بینهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید . هزاران شاید دیگر
اگر چه اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیــــــــــست …

 

دانلود دکلمه همین متن.

 

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

************************************

پی نوشت:

ماهایی که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشیم ؛
نه کسی از کنارمون بره حوصله داریم نازشو بخریم که برگرده !
ماها آدمای بی احساسی نیستیم ….
ماها بی معرفتو نا مرد نیستیم !
یه زمانی یه کسایی وارد زندگیمون شدن ،
که یه سری بــــاورامونو از بین بـــردن ….
فقط باید یکی باشه بفهمه مارو ؛
یکی باشه از ما ….
از جنس خودمون … !!!

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

4 یک نظر

  1. حسن پاسخ

    تا حالا شده کسی از خودش بپرسه آیا کسی همزادمون هست که نگفته هامون رو بدونه وکمکمون بکنه احساس تنهایی نکنیم آخه همه انگار دوست دارن فقط خودشون تنها نباشن کار به تنهایی دیگری ندارن ***اون کجاست

  2. پــــــــــــرتگاه پاسخ

    ســـلام

    پی نوشت این مطلبتون رو که خوندم انگار خودم رو توی این متن دیدم.
    این حسی که توی این نوشته دیدم فقط حس خاص شما نیست.هر کسی که تجربه شما رو داشته باشه این حرفش خواهد بود.شاید یکی مثل من.
    نمیدونم دیدن یکی مثل خودم باعث خوشحالیم باید بشه یا باعث ناراحتیم ولی از اینکه توی این حس یه اشتراکاتی با دیگران پیدا میکنم کمی آرومم میکنه که دیگه نترسم.

    پایدار باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *