داستان من و تو

 

داستان من و تو از آنجا شروع شد که پشت شیشه ی بی جان مانیتور به هم جان دادیم … !
با دکمه های سرد کیبرد ، دست های هم را گرفتیم و گرمایش را حس کردیم …!
با صورتک ها ، همدیگر را بوسیدیم و طمع لب هایمان را چشیدیم …!
آهنگی را هم زمان با هم گوش کردیم و اشک ریختیم …!
شب بخیر هایمان پشت خط های موبایلمان جا نمی ماند …!

امروز داستان برگشت …
آغوش هایمان واقعی ، بوسه هایمان حقیقی ، اما با این تفاوت که دیگر من و تو نبودیم ، هر کداممان یک “او” داشتیم …!
پشت شیشه ی سرد مانیتورم ، دلم لک زده برای یک صورتک بوسه ….!
لک زده برای یک آهنگ همزمان …
لک زده برای یک شب بخیر …

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

شب بخیر…!!

 

************************************

پی نوشت:

قدرش را بدان …
امروز …
نگذار برای فردا …
قدردانی را نگذار برای روزی که با گلایل سفید به سراغش بروی …

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

6 یک نظر

  1. راما پاسخ

    “الان جدی شدما…!” وبت فوق العاده س…
    نوشته هات … طراحی ت…همه چی….!خلاصه ایول !!!!!!!!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *