اعتراف عاشقانه یک عاشق!

 

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده. فکر نکن بی وفا هستم، دلم از سنگ نشده… اعتراف می کنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم. باور نمی کنم اینک بی تو ام. کاش می شد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری کاش می شد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی تا دوباره به چشمهایت خیره شوم، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم… کاش می شد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم، با چشمهایم نازت کنم. در حسرت چشم هایت هستم، چشم هایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه می شد. بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده. در حسرت گرمی دستهایت، تا کی باید خیره شوم به عکس هایت، هنوز هم عاشقم، عاشق آن بهانه هایت… کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم. هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچ گاه ندیدم تو را، چشم هایم را بستم و باز هم دیدم تو را.

هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت، هر چه خواستم بگویم بی خیال، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم… می خواستم با تنهایی کنار بیایم، دلم با تنهایی کنار نیامد، می خواستم دلم را راضی کنم، یاد تو باز هم به سراغم آمد، می خواستم از این دنیا دل بکنم، دلم با من راه نیامد… بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست، بدجور از نبودنت شاکی است، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست…

 

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

************************************

پی نوشت:

 

پــرنـده هـم کـه بــاشـی …
وقــتی عــاشـق قفـس مـی شـوی
پـــر زدن را فــرامــوش می کـــنی!!

 

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

4 یک نظر

  1. unknown پاسخ

    من یه بار تو عمرم واسه همیشه عاشق شدم ولی به خاطر شرایطی که داشت خیلی راحت رو دلم پا گذاشتم… خودش نمی دونه ولی هنوزم می پرستمش…

    ای وای من

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *