آرزو میکردم که عشقش برای من باشه

forlove_ir_iman_eshghوقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم
بهم گفت: “متشکرم ” میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد
گفت : “قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” . من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود
آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم .

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره.
میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم

قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و با گریه و آروم گفت: تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ،اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد.اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود
تمام توجهم به اون بود.
آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم.
من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نیمدونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره.ای کاش این کار رو کرده بودم …………….. با خودم فکر می کردم و گریه…

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

3 یک نظر

  1. سعید پاسخ

    خیلی زیبا گفتی، الان که ساعت ۱:۴۵ بامداده و من این مطلب رو می خونم تو چشام اشک جمع شده. سایت خوبی دارید، امیدوارم همیشه در زندگی موفق و پیروز و عاشق باشید.

  2. zahra پاسخ

    سلام
    عالی نوشتی
    خوب همه چیز رو گفتی درک می کنم که شما چی می گید
    همیشه آدمها اون طور که میگن نیستند
    امیدوارم داداشی کسی بشی که واقعا داداشی اون نباشی

  3. حسین پاسخ

    سلام دوست عزیز. واقعا زیبا بود. من هم زمانی یه سایتی مثل مال ه شما رو داشتم. اما کم اوردم و گذاشتم کنار. امیدوارم زیبایی نوشته ها و سایتت هر روز بهتر از قبل باشه. متوجه شدم که سایت موزیک ما تو لیست پیوند های شما هست. بابت این کار خیلی ممنونم. اما اون آدرس الان فیلتر شده. با تغییر و تحولات زیادی قراره برگردیم و تا زمان پایان پروژه سایت فعلا با آدرس های زیر در دسترس هست. لطفا اگه امکان داره ادرس رو تصحیح کن. http://www.bia2zirzamin.com که فیلتر شده رو به یکی از این آدرس ها تغییر بده : http://www.hidl.org یا http://www.bia2zirzamin.net با تشکر فراوان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *