دوباره با نگاه من نگاه تو یکی شده …

شب است . ساکت و آرام به مهتاب شب روشن نگاه می کنم. حتی تپش ثانیه ها را در وجودم حس نمی کنم . و لحظه ای نیست که با یاد تو آرام نگیرم.

تو را دوست دارم. این را بارها گفته ام . نه؟

و مثل اینکه به تو تا پای جان انس گرفته ام و این عادت نیست. دوستی و مهر است . نه؟

چه روزی می تواند غمگین تر از روزی باشد که نگاهت را از من دریغ کنی. چیزی زیباتر از عشق و جاودانه تر از دوستی در این دنیا وجود ندارد. قلبهایمان برای هم می تپد. اما زبان از گفتن این همه حقیقت سر باز می زند.

مهربانم تو بگو:

بعد از تو از کدام دریچه

آسمان را به تماشا بنشینم

و با کدام واژه عشق را معنا کنم

بی تو

همه ی فصلها خاکستری

و همه ی ستاره ها خاموشند

کیفر شکستن دل من چند جاده غربت

و چند آسمان تنهایی است

باور کن

من هنوز هم

به قداست چشمان تو ایمان دارم.

برای او که وسعت قلبش به اندازه ی تمام عاشقانه های روی زمین است

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

456g5467456g

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

3 یک نظر

  1. الهام پاسخ

    سلام مطالبت رو خوندم
    خیلی تاثیر گذار بود
    نوسینده هر کی که هست احساس قشنگی به من میده که رفتم و دربارش خوندم

    درباره نویسنده : برای منم همین طوره … احساسی مشابه همه احساس ها اما گاهن متفاوت .

  2. sima پاسخ

    رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم

    قصد این قوم فریب است بیا برگردیم
    عشق بازیچه ی شهر است ولی در ده ما

    دختر عشق نجیب است بیا برگردیم

    کرمها در دل هر کوچه اقامت دارند
    روستا مامن سیب است بیا برگردیم

    چه حسابیست در این شهر که در مبحث جبر
    جای بعلاوه صلیب است بیا برگردیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *