برام شدی مثل نفس

دوستت دارم به زبان ساده :

چند روزیه که دلم میگه   عاشق تو شدم دیگه   فقط می ترسم که بگی   خسته شدم از تو دیگه   حس می کنم که این روزا بدجوری عاشقت شدم   نه عادته نه یک هوس   برام شدی مثل نفس   من تو بهشتم و تو فرشتمی   تو مال منی و تو گل منی   اگه دنیارم بدن به جای تو   فقط تویی که تو سرنوشتمی    دنیا رو گشتم تا رسیدم به تو   فرق می کنه واسه من چشمای تو   آره دوستت دارم من تا پای جون    هر چی بخوای می دم تو پیشم بمون …

g46


برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

من از سیاهی چشمانت
که آن را انتهائی نیست
می ترسم
هر چند معصومی
هرچند گفتم عاشقت هستم
هر چند تو هم گفتی دوستم داری
هر چند حرفهایت ذره ای بوی ریا نمی داد
هر چند و هر چند…

اما..اما باز هم می توانم
می توانم به سیاهی چشمانت
به این راه بی انتهای تاریک که مملو از ستاره های سرابی ست سفرکنم
چه تضمینی ست مرا؟
به من بگو چه تضمینی ست مراکه جان من
وعشقم سالم به آن نامعلوم برسد؟
آه شاید راهزنی در این راه تمام من که تمام توست را از من بگیرد
یا جادوگری بد در کمین باشد
که به سحرش به شک و تردیدم کشد
و یا دیوغرورت به سراغم آید و آزارم دهد

من ازسیاهی چشمانت که آن را انتهایی نیست می ترسم
من بدان جا سفر می کنم

چشمهاهیچ گاه دروغ نمی گویند …

اشتراک گذاری
Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

2 یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *