این روزها روزهای درد است

black,white,beautiful,eyes,female,photography,sadness-be9441c58b19888fedaf53f7f1238b80_h

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

این روزها ؛ زانو ها در بغل خوابیده .سر به زانو تکیه زده و چشمهایم به دیدار اشک می روند .
پرده ها را می کشم .. مبادا روشنایی خلوتم را بر هم ریزد .
شعله ها زبانه می کشند .. من انگار در حوضی از یخ دست و پا می زنم .
این روزها اگر کوک سازم غمگین است .. چاره نیست ..
ارتعاش صدای قلبم ؛ انگشتان مرا به روی ساز می کشد .
این روزها صدایم درگیر ناله است ….
بغضم به صدا راه نمی دهد .
شبها که وصفش ناگفتنی ست … من می مانم و تمام تاریکیهای شهر من .
من می مانم و تصویری تاریک از روز … من می مانم و یک بغل داغ شقایق.
گاه که به ترس رویی نشان می دهم ..آغوش عشق تنها پناهگاه من است .
تنها مآمن امن دلواپسیهایم .. تنها گرما ی روح بخش روح خسته ام .
این روزها به خیابان نمی روم .. شاید به اجبار خزان صدای شکستن برگی بیاید.
طاقت شکستن ندارم .
طاقت دیدن بی پناهی شاخه ها را ندارم .
این روزها به آسمان نگاه نمی کنم … شاید پرستویی به کوچ رود .
توان غیبت پرستو ندارم ..این روزها روزهای درد است ..

درد …

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *